نوشته: داریوش كیانی
الف) واژهی «آریا» به زبان اوستایی «ایریه / Airya»، به پارسیباستان «آریه / Ariya» و به زبان سنسكریت «آریه / Arya» میباشد. این نام ــ واژه به معنای «نجیب و شریف و آزاده و دوست» است [فرای، ص 2 ؛ فروشی، ص 11 ؛ اسماعیلپور، ص 79].
قوم «آریایی» یا به تعبیری دیگر «هندوایرانی» شاخهی شرقی قوم بزرگیست به نام «هندواروپایی» كه در هزارهی سوم پ.م. از سرزمینهای واقع در دشتهای جنوب روسیه، نواحی شرقی و فرودست رود Dniepr ، شمال قفقاز و غرب اورال برخاستند و به تدریج بخشهای گستردهای از اروپا و آسیا را به دست آوردند [گیرشمن، ص 9 و 4 ـ 52 ؛ دوشنگیمن (1375) ، ص 21 ؛ بهار (1377) ، ص 143 ؛ بهار (1376) ، ص6 ـ 385 ؛ بهار (1352) ، ص هفده؛ فروشی، ص پنج؛ اسماعیلپور، ص 78].
هندوایرانیان یا آریاییها كه در منطقهی تمدنی «آندرونو»Andronovo (گسترهای شامل سرزمینهای واقع در سیبری غربی تا رودخانهی اورال) میزیستند، در هزارهی دوم پ.م. گروههایی را به قصد مهاجرت و كشف مناطق جدید و مطلوب، به سوی جلگهی سند و غرب آسیا (آناتولی، زاگرس و میانْرودان) روانه و رهسپار كردند. این گروهها در پیوند با اقوام بومی آسیایی مانند كاسیها و هیتیها، توانستند دولتهای نیرومند و تمدنهای درخشانی را در آن مناطق پدید آورند [كمرون، ص16 و 70 و 7ـ 106؛ گیرشمن، ص 52 ؛ بویس (1377) ، ص64 ـ 58 ؛ بویس (1376) ، ص9ـ 28 ؛ بویس (1375) ، ص 17؛ فرای، ص 3 ؛ دوشنگیمن (1375) ، ص 22 ؛ اسماعیلپور، ص 79].
گروه دیگری از اقوام هندوایرانی (آریایی) كه نیاكان ایرانیان بعدی را تشكیل میدادند، در هزارهی نخست پ.م. از همان خاستگاه، به سوی نجد ایران رهسپار شدند و سرانجام در دامنههای زاگرس متوقف گردیدند و هر كدام پس از مدتها همزیستی و همكاری و درآمیختن با اقوام بومی منطقه، حكومت و تمدن درخشانی را پدید آوردند. «ماد»ها و «پارس»ها دو گروه اصلی از این اقوام مهاجر آریایی بودند كه در غرب و جنوبغرب نجد ایران حكومت و تمدن خویش را بنیان نهادند [كمرون، ص 107؛ بویس (1377) ، ص 68 ، 64 ؛ بویس (1375) ، ص 17؛ فرای، ص 112و 5 ـ 44 ؛ گیرشمن، ص 64 ؛ هینتز، ص 164 ؛ هوار، ص 28 ؛ بهار (1376) ، ص 9ـ 388 ؛ بهار (1377) ، ص 143 ؛ زرینكوب، ص 69 به بعد؛ اسماعیلپور، ص 79].
آریاییان و در كل، هندواروپاییان دارای آن گونه خصوصیات و ویژگیهای اندیشگانی، اجتماعی، زیستی و انسانشناختی مشترك و واحدی هستند كه در مجموع، آنان را از اقوام متعلق به نژادهای دیگر كاملاً مُنفك و متمایز میسازد و لذا اطلاق عنوان «قوم» را به این گروه، كاملاً بدیهی و معقول مینماید. این ویژگیها عبارتاند از:
1. پدرسالاری: عنصر نرینه هم در ایزدستان (Pantheon) و هم در جامعهی این قوم چیرگی دارد [فرای، ص 32 ؛ بهار (1376) ، ص 50 ـ 449 ؛ پیرنیا، ص 164].
2. دامداری: گلهداری و دامپروری كار و پیشهی اصلی و عمدهی این قوم و خصوصاً پرورش اسب، ویژهی آنان بوده است [گیرشمن، ص 65 ،63 ؛ فرای، ص 39 ، 31 ؛ بهار (1376) ، ص 386].
3. زبان: تمام اقوام هندواروپایی (از جمله، هندوایرانیان) دارای زبانی با ریشه و ساختار مشترك هستند كه به گروه زبانهای «پیوندی» تعلق دارد؛ زبانهای گوناگون هندواروپایی دارای انبوه واژگان مشترك و همانند هستند كه نشانهی اصل و منشأ واحد همهی این زبانها میباشد [میراث ایران، ص 319 ؛ لغتنامهی دهخدا، ص 9 ؛ پیرنیا، ص 34 ؛ http://iranianlanguages.com/indo-european.htm ؛ www.geocities.com/valentyn_ua/Tables.html].
4. جنگجویی و سواركاری: این اقوام عمدتاً جنگجویانی اسبسوار بودند كه كه نیروی سوار و ارابههایشان ضامن پیروزی و فتوح آنان بود و از این لحاظ در دورههایی، به عنوان نیروی نظامی و رزمی به خدمت اقوام بومی منطقه درآمدند [گیرشمن، ص 67 ، 65 ؛ فرای، ص 32].
5. دین: كیهانشناسی (Cosmology)، یزدانشناسی (Theology) و اندیشههای دینی ــ اسطورهای اقوام هندواروپایی همسان و مشترك است. در میان همهی اقوام هندواروپایی اعتقادی واحد و كهن به خدای آسمان (با نام اصلی: Deiwos) وجود دارد [گیرشمن، ص 53 ؛ الیاده، ص 80 ؛ بهار (1376) ، ص 450 ؛ فرای، ص 33]. و نیز خدایانی با كاركرد شهریاری ـ دینیاری، جنگجویی، و كشاورزی ـ باروری در یزدانشناسی اغلب این اقوام موجود است [ستّاری، ص 41 ـ 1 ؛ دوشنگیمن (1350) ، ص 73 به بعد]. اسامی و كاركرد خدایان هندی ودایی و ایرانی باستان عموماً همسان و مشترك است [بهار (1376) ، ص 87 ـ 452 ؛ بهار (1352) ، ص بیست و دو ـ بیست و شش؛ اسماعیلپور، ص 7 ـ 80 ؛ پیرنیا، ص 163].
6. ریختار (morphous): هندواروپاییان و آریاییان متعلق به نژاد سفید هستند و این امر آنان را از سیاهپوستان و آلتاییكهای زردپوست جدا میكند. مشخصهی دیگر هندواروپاییان داشتن جمجمههای مسطح است كه آنان را از اقوامِ دیگرِ دارای جمجمهی بیضی متفاوت میسازد [گیرشمن، ص 65 ؛ پیرنیا، ص 30].
ب) در متون كهن و نو زرتشتی، نام میهن باستانی زرتشت و خاستگاه و سرزمین مقدس و اجدادی آریاییان (ایرانیان) «ایرانویج» دانسته شده است. این واژه به زبان اوستایی «ایریانَه وَاِجَهْ / Airyāna-vaējah» و به پارسیمیانه (پهلوی) «اِرانوِج / Ērānvēj» است و به معنای «[خاستگاه] تبار آریایی» میباشد. از این واژه در اوستا بسیار یاد شده است: یسنهی 9/14 ؛ هرمزدیشت/21 ؛ آبانیشت/104و 17 ؛ درواسپیشت/25 ؛ رامیشت/2 ؛ ارتیشت/45 ؛ ویدیوداد 1/2 ـ 1و 2/21 ؛ و ... (همچنین نگاه كنید به: بُندَهِش، ص 152 ، 133 ، 106 ، 78 ، 76 ، و...).
شناسایی آثار باستانشناختی متعلق به حدود سدهی 15 پ.م. در منطقهی تمدنی آندرونُوُ (از سیبری غربی تا رود اورال) و مطابقت آن با توصیفات گاهان و اوستای كهن از جامعهی عصر زرتشت، قرار داشتن زادگاه زرتشت و خاستگاه آریاییان (ایرانویج) را در حوزهی یاد شده و مشخصاً در «قزاقستان» كنونی، آشكار و ثابت میكند [بویس (1377) ، ص 49 به بعد؛ بویس (1381) ، ص 15 ؛ بهار (1376) ، ص 387 به بعد]. قبایل آریایی (نیاكان ایرانیان بعدی) پس از مهاجرت از این منطقه به سوی نواحی جنوبیتر در آسیای میانه و سپس به داخل نجد ایران (سده دهم پ.م.)، سرزمین اجدادی و خاستگاهی خود را كه در گذشته ترك كرده بودند، به نام «ایرانویج» میشناختند و میخواندند. گفتنیست كه «زرتشت» ـ پیامبر باستانی ایرانیان ـ چند سده پیش از آغاز مهاجرت آریاییها (نیاكان ایرانیان)، در «ایرانویج» میزیسته است: سدهی سیزدهم پ.م. [بویس (1377)، فصل دوم].
در اوستا (یشت13/4 ـ 143) قبایل هندوایرانیتبار ساكن ایرانویج و پیرامون آن، «ایریَه» Airya (قوم خود زرتشت)، «تورَ» Tura، «سیریمَ» Sairima، «ساینی» Sāini، و «داهی» Dāhi، دانسته شده و به روح مؤمنان این قبایل درود فرستاده شده است [بویس (1377) ، ص 32 ؛ بویس (1376) ، ص 144 ؛ فرای ، ص 8 ـ 67 ؛ كریستنسن، ص 9 ـ 95 ؛ فروشی ، ص 5 ـ 13].
پ) در بارهی مسیر مهاجرت اقوام آریایی (ماد و پارس) به داخل نجد ایران، از دیرباز دو دیدگاه وجود داشته است؛ در دیدگاهی، مدخل این مهاجرت قفقاز پنداشته شده و در دیدگاه دیگر، ماوراءالنهر و خراسان. اما امروزه قطعیت و درستی دیدگاه دوم آشكار و ثابت گردیده است؛ چرا كه اولاً، به دست آمدن انبوهی آثار باستانشناختی از نواحی مركزی ایران (مانند سیلكِ كاشان) كه مربوط و متعلق به مردمانی مهاجر و نورسیده با ویژگیهای آریاییست، نشان میدهد كه این ناحیه در مسیر مهاجرت اقوام آریایی (ایرانی) قرار داشته است [بویس (1376) ، ص 41 ؛ بویس (1375) ، ص 19 ؛ بویس (1377) ، ص 66 و 64 ؛ گیرشمن، ص 1 ـ 60 ، 67 به بعد؛ بهار (1376) ، ص 391 ، 389]؛ و ثانیاً، نزدیكی و پیوستگی زبان پارسیباستان با زبانهای آریایی آسیای میانه (مانند خوارزمی و سغدی) بسیار بیشتر است تا با زبانهای آریایی ناحیهی قفقاز مانند «سَرمَتی» [بویس (1375) ، ص 18 ؛ فرای، 79 و 74 ؛ هوار، ص 28 ؛ استرابون (پیرنیا، ص 160)] و این نكته نمودار پیوند و نزدیكی افزونتر اقوم ایرانی (ماد و پارس) با دیگر اقوام آریایی ساكن ماوراءالنهر و آسیای میانه است تا آریاییتباران مقیم قفقاز.
بر پایهی آن چه گفته شد، آشكار است كه مدخل مهاجرت اقوام ایرانی (ماد و پارس) ماوراءالنهر و خراسان بوده است.
ت) در چند سال اخیر، گروهی از نویسندگان تجزیهطلب، به منظور «اثبات موجودیت خود از طریق نفی هویت دیگران»، به ردّ و انكار قومیت «آریایی» روی آوردهاند. اما تكاپوی باطل و بیارزش این عده كاملاً بینتیجه است چرا كه انبوهی از اسناد و مدارك پیوستهی تاریخی به موجودیت تمام عیار قومی به نام «آریایی» تأكید و تصریح میكند:
1. در تمام متون زرتشتی كهن و نو، قومیت ایرانیان «آریایی» دانسته شده است؛ مانند: اوستا (خرداد یشت/5 ؛ آبان یشت/42 ، 49 ، 58 ، 69 ، 117 ؛ تیر یشت/6 ، 36 ،56 ، 58 ، 61 ؛ درواسپ یشت/21 ؛ مهر یشت/4 ،13 ؛ فروردین یشت/10 ،43 ، 44 ، 87 ، 143 ،144 ؛ بهرامیشت/50 ، 53 ،60 ؛ رامیشت/32 ؛ ارتیشت/41 ، 43 ؛ اشتادیشت/1 ،2 ، 7 ، 9 ؛ زامیادیشت/57 ، 59 ،60 ،62 ، 64 ، 69 ؛ و…) و نیز بندهش، ص 72 ، 83 ، 109 و…
آیا میتوان باور و تأكید هزاران سالهی ایرانیان را به قومیت خود، آن چنان كه در متون مذهبی كهن و نو ایشان بازتاب یافته و به آشكارا «آریایی» خوانده شده، نادیده گرفت؟
2. داریوش و خشایار ـ پادشاهان هخامنشی ـ در پارهای از متون بازماندهی خود، خویشتن را «یك آریایی از تبار آریایی» (Ariya:Ariyačiça) معرفی میكنند (DNa, DSe, XPh). داریوش بزرگ در متنهایی دیگر، زباناش را «آریایی» (DB.IV) و «اهورَمزدا» را نیز «خدای آریاییها» اعلام میدارد [بریان، ص 406 ؛ ویسهوفر، ص 11]. آیا این بیان صریح و استوار پادشاهان هخامنشی را در بارهی اصالت قوم «آریایی» میتوان مردود دانست و از آن چشمپوشی كرد؟
3. شماری از مورخان باستان مانند هردوت [پیرنیا، ص 7 ـ 666]، استرابون [پیرنیا، ص 160] و موسا خورنی [فرای، ص 4 ، 411] مادها و پارسها را «آریایی» خواندهاند. آیا اطلاق روشن این عنوان را از جانب مورخان مذكور میتوان نادیده انگاشت؟
4. اساساً نام كشور «ایران» خود به تنهایی گویا و مُبین تبار «آریایی» مردمان این سرزمین است و نشانهی آشكار اصالت و حقیقت قوم «آریایی». میدانیم كه واژهی «ایران» مركب است از: «ایر» (= آریا) «ان» (= پسوند مكان) و به معنای «جایگاهِ آریاییان» [فرهنگ فارسی، ج 5 ، ص 206 ؛ فروشی، ص 11].
آیا بعد از هزاران سال كه ایرانیان سرزمین و تبار خویش را «آریایی» خوانده و دانستهاند، میتوان منكر وجود این «قومیت» شد؟
چكیدهی بحث آن كه، آریاییها مردمانی بودهاند با زبان، عقاید، فرهنگ و ریختار مشترك و همسان كه هم خود و هم دیگران این قوم را به روشنی «آریایی» خوانده و نامیدهاند. حال چه گونه میتوان این گروه از مردمان را كه دارای چنان مشتركات و ویژگیهای واحدی هستند، یك قوم مشخص و معین به شمار نیاورد و در چارچوب یك «قومیت» تعریف و شناسایی نكرد و برای آنان «نامی» قائل نشد ـ نامی كه این قوم از دیرباز بر خود داشته است؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتابنامه:
ـ اسماعیلپور، ابوالقاسم: «اسطوره، بیان نمادین»، انتشارات سروش، 1377
ـ الیاده، میرچا: «رساله در تاریخ ادیان»، ترجمهی جلال ستاری، انتشارات سروش، 1376
ـ بویس، مری (1375): «تاریخ كیش زرتشت»، جلد دوم، ترجمهی همایون صنعتیزاده، انتشارات توس
ـ بویس، مری (1376): «تاریخ كیش زرتشت»، جلد یكم، ترجمهی همایون صنعتیزاده، انتشارت توس
ـ بویس، مری (1377): «چكیدهی تاریخ كیش زرتشت»، ترجمهی همایون صنعتیزاده، انتشارات صفیعلیشاه
ـ بویس، مری (1381): «زردشتیان؛ باورها و آداب دینی آنها»، ترجمهی عسكر بهرامی، انتشارات ققنوس
ـ بریان، پییر: «تاریخ امپراتوری هخامنشیان»، ترجمهی مهدی سمسار، انتشارات زریاب، 1378
ـ «بندهش»: نوشتهی فرنبغ دادگی، ترجمهی مهرداد بهار، انتشارت توس، 1369
ـ بهار، مهرداد (1352): «اساطیر ایران»، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران
ـ بهار، مهرداد (1376): «پژوهشی در اساطیر ایران»، انتشارات آگه
ـ بهار، مهرداد (1377): «از اسطوره تا تاریخ»، نشر چشمه
ـ پیرنیا، حسن: «تاریخ ایران باستان»، انتشارات افراسیاب، 1378
ـ دوشنگیمن، ژاك (1350): «زرتشت و جهان غرب»، ترجمهی مسعود رجبنیا، انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان
ـ دوشنگیمن، ژاك (1375): «دین ایران باستان»، ترجمهی رؤیا منجم، انتشارات فكر روز
ـ زرینكوب، عبدالحسین: «تاریخ مردم ایران»، (ایران قبل از اسلام)، انتشارات امیركبیر، 1373
ـ ستاری، جلال: «جهان اسطورهشناسی»، جلد چهارم، نشر مركز، 1379
ـ فرای، ریچارد: «میراث باستانی ایران»، ترجمهی مسعود رجبنیا، انتشارات علمی و فرهنگی، 1368
ـ فروشی، بهرام: «ایرانویج»، انتشارات دانشگاه تهران، 1374
ـ فرهنگ فارسی: دكتر محمد معین، انتشارت امیركبیر، 1380
ـ كریستنسن، آرتور (1376): «مزداپرستی در ایران قدیم»، ترجمهی ذبیحالله صفا، انتشارات هیرمند
ـ كمرون، جرج: «ایران در سپیدهدم تاریخ»، ترجمهی حسن انوشه، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365
ـ گیرشمن، رومن: «تاریخ ایران از آغاز تا اسلام»، ترجمهی محمود بهفروزی، انتشارات جامی، 1379
ـ «لغتنامهی دهخدا»، مقدمه: زیرنظر دكتر محمد معین، 1337
ـ «میراث ایران»: زیرنظر ا.ج. آربری، ترجمهی احمد بیرشك و دیگران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1346
ـ ویسهوفر، یوزف: «ایران باستان»، ترجمهی مرتضا ثاقبفر، انتشارات ققنوس، 1377
ـ هوار، كلمان: «ایران و تمدن ایرانی»، ترجمهی حسن انوشه، انتشارات امیركبیر، 1379
ـ هینتز، والتر: «دنیای گمشدهی ایلام»، ترجمهی فیروز فیروزنیا، انتشارات علمی و فرهنگی، 1376
******
موضوع مقالهی هفتهی آینده: «سرودهای زرتشت»
قوم آریایی
الف) واژهی «آریا» به زبان اوستایی «ایریه / Airya»، به پارسیباستان «آریه / Ariya» و به زبان سنسكریت «آریه / Arya» میباشد. این نام ــ واژه به معنای «نجیب و شریف و آزاده و دوست» است [فرای، ص 2 ؛ فروشی، ص 11 ؛ اسماعیلپور، ص 79].
قوم «آریایی» یا به تعبیری دیگر «هندوایرانی» شاخهی شرقی قوم بزرگیست به نام «هندواروپایی» كه در هزارهی سوم پ.م. از سرزمینهای واقع در دشتهای جنوب روسیه، نواحی شرقی و فرودست رود Dniepr ، شمال قفقاز و غرب اورال برخاستند و به تدریج بخشهای گستردهای از اروپا و آسیا را به دست آوردند [گیرشمن، ص 9 و 4 ـ 52 ؛ دوشنگیمن (1375) ، ص 21 ؛ بهار (1377) ، ص 143 ؛ بهار (1376) ، ص6 ـ 385 ؛ بهار (1352) ، ص هفده؛ فروشی، ص پنج؛ اسماعیلپور، ص 78].
هندوایرانیان یا آریاییها كه در منطقهی تمدنی «آندرونو»Andronovo (گسترهای شامل سرزمینهای واقع در سیبری غربی تا رودخانهی اورال) میزیستند، در هزارهی دوم پ.م. گروههایی را به قصد مهاجرت و كشف مناطق جدید و مطلوب، به سوی جلگهی سند و غرب آسیا (آناتولی، زاگرس و میانْرودان) روانه و رهسپار كردند. این گروهها در پیوند با اقوام بومی آسیایی مانند كاسیها و هیتیها، توانستند دولتهای نیرومند و تمدنهای درخشانی را در آن مناطق پدید آورند [كمرون، ص16 و 70 و 7ـ 106؛ گیرشمن، ص 52 ؛ بویس (1377) ، ص64 ـ 58 ؛ بویس (1376) ، ص9ـ 28 ؛ بویس (1375) ، ص 17؛ فرای، ص 3 ؛ دوشنگیمن (1375) ، ص 22 ؛ اسماعیلپور، ص 79].
گروه دیگری از اقوام هندوایرانی (آریایی) كه نیاكان ایرانیان بعدی را تشكیل میدادند، در هزارهی نخست پ.م. از همان خاستگاه، به سوی نجد ایران رهسپار شدند و سرانجام در دامنههای زاگرس متوقف گردیدند و هر كدام پس از مدتها همزیستی و همكاری و درآمیختن با اقوام بومی منطقه، حكومت و تمدن درخشانی را پدید آوردند. «ماد»ها و «پارس»ها دو گروه اصلی از این اقوام مهاجر آریایی بودند كه در غرب و جنوبغرب نجد ایران حكومت و تمدن خویش را بنیان نهادند [كمرون، ص 107؛ بویس (1377) ، ص 68 ، 64 ؛ بویس (1375) ، ص 17؛ فرای، ص 112و 5 ـ 44 ؛ گیرشمن، ص 64 ؛ هینتز، ص 164 ؛ هوار، ص 28 ؛ بهار (1376) ، ص 9ـ 388 ؛ بهار (1377) ، ص 143 ؛ زرینكوب، ص 69 به بعد؛ اسماعیلپور، ص 79].
آریاییان و در كل، هندواروپاییان دارای آن گونه خصوصیات و ویژگیهای اندیشگانی، اجتماعی، زیستی و انسانشناختی مشترك و واحدی هستند كه در مجموع، آنان را از اقوام متعلق به نژادهای دیگر كاملاً مُنفك و متمایز میسازد و لذا اطلاق عنوان «قوم» را به این گروه، كاملاً بدیهی و معقول مینماید. این ویژگیها عبارتاند از:
1. پدرسالاری: عنصر نرینه هم در ایزدستان (Pantheon) و هم در جامعهی این قوم چیرگی دارد [فرای، ص 32 ؛ بهار (1376) ، ص 50 ـ 449 ؛ پیرنیا، ص 164].
2. دامداری: گلهداری و دامپروری كار و پیشهی اصلی و عمدهی این قوم و خصوصاً پرورش اسب، ویژهی آنان بوده است [گیرشمن، ص 65 ،63 ؛ فرای، ص 39 ، 31 ؛ بهار (1376) ، ص 386].
3. زبان: تمام اقوام هندواروپایی (از جمله، هندوایرانیان) دارای زبانی با ریشه و ساختار مشترك هستند كه به گروه زبانهای «پیوندی» تعلق دارد؛ زبانهای گوناگون هندواروپایی دارای انبوه واژگان مشترك و همانند هستند كه نشانهی اصل و منشأ واحد همهی این زبانها میباشد [میراث ایران، ص 319 ؛ لغتنامهی دهخدا، ص 9 ؛ پیرنیا، ص 34 ؛ http://iranianlanguages.com/indo-european.htm ؛ www.geocities.com/valentyn_ua/Tables.html].
4. جنگجویی و سواركاری: این اقوام عمدتاً جنگجویانی اسبسوار بودند كه كه نیروی سوار و ارابههایشان ضامن پیروزی و فتوح آنان بود و از این لحاظ در دورههایی، به عنوان نیروی نظامی و رزمی به خدمت اقوام بومی منطقه درآمدند [گیرشمن، ص 67 ، 65 ؛ فرای، ص 32].
5. دین: كیهانشناسی (Cosmology)، یزدانشناسی (Theology) و اندیشههای دینی ــ اسطورهای اقوام هندواروپایی همسان و مشترك است. در میان همهی اقوام هندواروپایی اعتقادی واحد و كهن به خدای آسمان (با نام اصلی: Deiwos) وجود دارد [گیرشمن، ص 53 ؛ الیاده، ص 80 ؛ بهار (1376) ، ص 450 ؛ فرای، ص 33]. و نیز خدایانی با كاركرد شهریاری ـ دینیاری، جنگجویی، و كشاورزی ـ باروری در یزدانشناسی اغلب این اقوام موجود است [ستّاری، ص 41 ـ 1 ؛ دوشنگیمن (1350) ، ص 73 به بعد]. اسامی و كاركرد خدایان هندی ودایی و ایرانی باستان عموماً همسان و مشترك است [بهار (1376) ، ص 87 ـ 452 ؛ بهار (1352) ، ص بیست و دو ـ بیست و شش؛ اسماعیلپور، ص 7 ـ 80 ؛ پیرنیا، ص 163].
6. ریختار (morphous): هندواروپاییان و آریاییان متعلق به نژاد سفید هستند و این امر آنان را از سیاهپوستان و آلتاییكهای زردپوست جدا میكند. مشخصهی دیگر هندواروپاییان داشتن جمجمههای مسطح است كه آنان را از اقوامِ دیگرِ دارای جمجمهی بیضی متفاوت میسازد [گیرشمن، ص 65 ؛ پیرنیا، ص 30].
ب) در متون كهن و نو زرتشتی، نام میهن باستانی زرتشت و خاستگاه و سرزمین مقدس و اجدادی آریاییان (ایرانیان) «ایرانویج» دانسته شده است. این واژه به زبان اوستایی «ایریانَه وَاِجَهْ / Airyāna-vaējah» و به پارسیمیانه (پهلوی) «اِرانوِج / Ērānvēj» است و به معنای «[خاستگاه] تبار آریایی» میباشد. از این واژه در اوستا بسیار یاد شده است: یسنهی 9/14 ؛ هرمزدیشت/21 ؛ آبانیشت/104و 17 ؛ درواسپیشت/25 ؛ رامیشت/2 ؛ ارتیشت/45 ؛ ویدیوداد 1/2 ـ 1و 2/21 ؛ و ... (همچنین نگاه كنید به: بُندَهِش، ص 152 ، 133 ، 106 ، 78 ، 76 ، و...).
شناسایی آثار باستانشناختی متعلق به حدود سدهی 15 پ.م. در منطقهی تمدنی آندرونُوُ (از سیبری غربی تا رود اورال) و مطابقت آن با توصیفات گاهان و اوستای كهن از جامعهی عصر زرتشت، قرار داشتن زادگاه زرتشت و خاستگاه آریاییان (ایرانویج) را در حوزهی یاد شده و مشخصاً در «قزاقستان» كنونی، آشكار و ثابت میكند [بویس (1377) ، ص 49 به بعد؛ بویس (1381) ، ص 15 ؛ بهار (1376) ، ص 387 به بعد]. قبایل آریایی (نیاكان ایرانیان بعدی) پس از مهاجرت از این منطقه به سوی نواحی جنوبیتر در آسیای میانه و سپس به داخل نجد ایران (سده دهم پ.م.)، سرزمین اجدادی و خاستگاهی خود را كه در گذشته ترك كرده بودند، به نام «ایرانویج» میشناختند و میخواندند. گفتنیست كه «زرتشت» ـ پیامبر باستانی ایرانیان ـ چند سده پیش از آغاز مهاجرت آریاییها (نیاكان ایرانیان)، در «ایرانویج» میزیسته است: سدهی سیزدهم پ.م. [بویس (1377)، فصل دوم].
در اوستا (یشت13/4 ـ 143) قبایل هندوایرانیتبار ساكن ایرانویج و پیرامون آن، «ایریَه» Airya (قوم خود زرتشت)، «تورَ» Tura، «سیریمَ» Sairima، «ساینی» Sāini، و «داهی» Dāhi، دانسته شده و به روح مؤمنان این قبایل درود فرستاده شده است [بویس (1377) ، ص 32 ؛ بویس (1376) ، ص 144 ؛ فرای ، ص 8 ـ 67 ؛ كریستنسن، ص 9 ـ 95 ؛ فروشی ، ص 5 ـ 13].
پ) در بارهی مسیر مهاجرت اقوام آریایی (ماد و پارس) به داخل نجد ایران، از دیرباز دو دیدگاه وجود داشته است؛ در دیدگاهی، مدخل این مهاجرت قفقاز پنداشته شده و در دیدگاه دیگر، ماوراءالنهر و خراسان. اما امروزه قطعیت و درستی دیدگاه دوم آشكار و ثابت گردیده است؛ چرا كه اولاً، به دست آمدن انبوهی آثار باستانشناختی از نواحی مركزی ایران (مانند سیلكِ كاشان) كه مربوط و متعلق به مردمانی مهاجر و نورسیده با ویژگیهای آریاییست، نشان میدهد كه این ناحیه در مسیر مهاجرت اقوام آریایی (ایرانی) قرار داشته است [بویس (1376) ، ص 41 ؛ بویس (1375) ، ص 19 ؛ بویس (1377) ، ص 66 و 64 ؛ گیرشمن، ص 1 ـ 60 ، 67 به بعد؛ بهار (1376) ، ص 391 ، 389]؛ و ثانیاً، نزدیكی و پیوستگی زبان پارسیباستان با زبانهای آریایی آسیای میانه (مانند خوارزمی و سغدی) بسیار بیشتر است تا با زبانهای آریایی ناحیهی قفقاز مانند «سَرمَتی» [بویس (1375) ، ص 18 ؛ فرای، 79 و 74 ؛ هوار، ص 28 ؛ استرابون (پیرنیا، ص 160)] و این نكته نمودار پیوند و نزدیكی افزونتر اقوم ایرانی (ماد و پارس) با دیگر اقوام آریایی ساكن ماوراءالنهر و آسیای میانه است تا آریاییتباران مقیم قفقاز.
بر پایهی آن چه گفته شد، آشكار است كه مدخل مهاجرت اقوام ایرانی (ماد و پارس) ماوراءالنهر و خراسان بوده است.
ت) در چند سال اخیر، گروهی از نویسندگان تجزیهطلب، به منظور «اثبات موجودیت خود از طریق نفی هویت دیگران»، به ردّ و انكار قومیت «آریایی» روی آوردهاند. اما تكاپوی باطل و بیارزش این عده كاملاً بینتیجه است چرا كه انبوهی از اسناد و مدارك پیوستهی تاریخی به موجودیت تمام عیار قومی به نام «آریایی» تأكید و تصریح میكند:
1. در تمام متون زرتشتی كهن و نو، قومیت ایرانیان «آریایی» دانسته شده است؛ مانند: اوستا (خرداد یشت/5 ؛ آبان یشت/42 ، 49 ، 58 ، 69 ، 117 ؛ تیر یشت/6 ، 36 ،56 ، 58 ، 61 ؛ درواسپ یشت/21 ؛ مهر یشت/4 ،13 ؛ فروردین یشت/10 ،43 ، 44 ، 87 ، 143 ،144 ؛ بهرامیشت/50 ، 53 ،60 ؛ رامیشت/32 ؛ ارتیشت/41 ، 43 ؛ اشتادیشت/1 ،2 ، 7 ، 9 ؛ زامیادیشت/57 ، 59 ،60 ،62 ، 64 ، 69 ؛ و…) و نیز بندهش، ص 72 ، 83 ، 109 و…
آیا میتوان باور و تأكید هزاران سالهی ایرانیان را به قومیت خود، آن چنان كه در متون مذهبی كهن و نو ایشان بازتاب یافته و به آشكارا «آریایی» خوانده شده، نادیده گرفت؟
2. داریوش و خشایار ـ پادشاهان هخامنشی ـ در پارهای از متون بازماندهی خود، خویشتن را «یك آریایی از تبار آریایی» (Ariya:Ariyačiça) معرفی میكنند (DNa, DSe, XPh). داریوش بزرگ در متنهایی دیگر، زباناش را «آریایی» (DB.IV) و «اهورَمزدا» را نیز «خدای آریاییها» اعلام میدارد [بریان، ص 406 ؛ ویسهوفر، ص 11]. آیا این بیان صریح و استوار پادشاهان هخامنشی را در بارهی اصالت قوم «آریایی» میتوان مردود دانست و از آن چشمپوشی كرد؟
3. شماری از مورخان باستان مانند هردوت [پیرنیا، ص 7 ـ 666]، استرابون [پیرنیا، ص 160] و موسا خورنی [فرای، ص 4 ، 411] مادها و پارسها را «آریایی» خواندهاند. آیا اطلاق روشن این عنوان را از جانب مورخان مذكور میتوان نادیده انگاشت؟
4. اساساً نام كشور «ایران» خود به تنهایی گویا و مُبین تبار «آریایی» مردمان این سرزمین است و نشانهی آشكار اصالت و حقیقت قوم «آریایی». میدانیم كه واژهی «ایران» مركب است از: «ایر» (= آریا) «ان» (= پسوند مكان) و به معنای «جایگاهِ آریاییان» [فرهنگ فارسی، ج 5 ، ص 206 ؛ فروشی، ص 11].
آیا بعد از هزاران سال كه ایرانیان سرزمین و تبار خویش را «آریایی» خوانده و دانستهاند، میتوان منكر وجود این «قومیت» شد؟
چكیدهی بحث آن كه، آریاییها مردمانی بودهاند با زبان، عقاید، فرهنگ و ریختار مشترك و همسان كه هم خود و هم دیگران این قوم را به روشنی «آریایی» خوانده و نامیدهاند. حال چه گونه میتوان این گروه از مردمان را كه دارای چنان مشتركات و ویژگیهای واحدی هستند، یك قوم مشخص و معین به شمار نیاورد و در چارچوب یك «قومیت» تعریف و شناسایی نكرد و برای آنان «نامی» قائل نشد ـ نامی كه این قوم از دیرباز بر خود داشته است؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتابنامه:
ـ اسماعیلپور، ابوالقاسم: «اسطوره، بیان نمادین»، انتشارات سروش، 1377
ـ الیاده، میرچا: «رساله در تاریخ ادیان»، ترجمهی جلال ستاری، انتشارات سروش، 1376
ـ بویس، مری (1375): «تاریخ كیش زرتشت»، جلد دوم، ترجمهی همایون صنعتیزاده، انتشارات توس
ـ بویس، مری (1376): «تاریخ كیش زرتشت»، جلد یكم، ترجمهی همایون صنعتیزاده، انتشارت توس
ـ بویس، مری (1377): «چكیدهی تاریخ كیش زرتشت»، ترجمهی همایون صنعتیزاده، انتشارات صفیعلیشاه
ـ بویس، مری (1381): «زردشتیان؛ باورها و آداب دینی آنها»، ترجمهی عسكر بهرامی، انتشارات ققنوس
ـ بریان، پییر: «تاریخ امپراتوری هخامنشیان»، ترجمهی مهدی سمسار، انتشارات زریاب، 1378
ـ «بندهش»: نوشتهی فرنبغ دادگی، ترجمهی مهرداد بهار، انتشارت توس، 1369
ـ بهار، مهرداد (1352): «اساطیر ایران»، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران
ـ بهار، مهرداد (1376): «پژوهشی در اساطیر ایران»، انتشارات آگه
ـ بهار، مهرداد (1377): «از اسطوره تا تاریخ»، نشر چشمه
<
نظرات شما عزیزان: